ایش چند روزی بود وبلاگم باز نمیشد به این بلاگفا چقدر فش ندادم من خخخخخخ

بلاخره به پیشنهاد مهندس سایه قالب رو عوض کردم درست شد عجباااااا

خوب حال واحوال ماهم خوبیم دیروز جوجه هامون اومدن:))))

منم شبم خونه مامانم اینا موندم به یاد دوران مجردی تو رخت خوابم خوابیدم کلی هم کیف کردم:))))

صبح شوبلی اومد دنبالم اومدیم خونه بعد نهارم رفت سرکار هنوز نی اومده

منم خونه رو تمیز کردم دوش گرفتم ادایش کلدم منتظر ایشوونم یه کیک اسفنجی هم پختم هنوز تو مایکرور هست بعله همچین خانمی هستم من

دیگه اینکه آخر هفته بعد دوتا عروسی دعوت هستیم هورااااا

پارچه خریدم مامانم برام لباس بدوزه:)))))

دیروزم با مامانم رفته بودیم مغازه دختر دوست بابام از اونجا یه بلوز مجلسی زره ای خریدم:)

خوب دیگه من برم:)))

 

+آرزو جووونم برات حسابی خوشحالم ایشالله خوشبخت بشید:)

 

چرت وپرت...

ای دلم برای مطالب قبلیم تنگ شده بلاگفا رو نمیبخشم بخاطر قورت دادن 2سال از زندگیم که بهترین روزام بودن

از روز عروسیم از خاطرات نامزدی همشون دود شدن رفتن هوااا

اصن دل دماغی نمونده بیام بنویسم:(

من وشوبلی هم خوبیم خداروشکر هنوز کارشون شروع نشد پیش منه

ازهفته دیگه ایشالله شروع میشه:)

برادرزده عزیزمم ایشالله 20مهر دکتر وقت داده به دنیا بیاد الهییییی بی صبرانه منتظرم

اسمش شاید شاید آرتین بذاریم الهی عمه دلبونش بله عااااااااخ:)))))))))

زندگیم خوبه از تابستون مزخرف تموم شه هلاک شدیم از گرما

این روزا حسابی کسلم خونه انگار جنگ زده شده همه جا گردکیری میخواد

اتاق خواب عین بازار شام شده اما مگه حوصلم میکشه:/

وویگراینکه فردا عروسی دعوتیم چون مختلطه مانتو میپوشم:(

من دلم مشهد میخواد:(((((((((

مسافرت تبریز

حس وبلاگ نویسی تو وجودم گم شده اصن یه وضعی خخخخخ

یکشنبه صبح که پاشدیم شوبلی گف تبریز کاردارم بریم از اونجا هم معلوم شد عمه حامد تو تبریز خوته دارن همگی میرن اونجا دیگه قرار شد ماهم بریم

اول رفتیم عشقم کاراشو کرد بعدش رفتیم نهار نوش جون کردیم بعد نهارم رفتم خرید

چند وقته از اون مانتو جلو بازها دلم میخواست نمیتونستم خوبشو پیدا کنم دیگه گشتیم یکی رو انتخاب کردم مشکی راه راه اینقدر خوشجله:))) خیلی هم بهم میاد

دیگه یکم گشتیم بعدش رفتیم خونه عمه اینا هنوز اون یکی ها نی اومده بودن قرار بود مادر شوبلی ایناهم فرداش بیان

دیگه بقیه قوم شوهر هم رسید فرداش دیگه همه اومدن30نفر بودیم

خیلی خوش گذشت خیلی هااا شبا تا 5صبح بیدار بودیم حرف میزدیم

هرروز هم میرفتیم بازار گردی یه منطقه:)

دیگع امروز مرحمت کردیم تشریف اوردیم خونه خیلی خسته ام اصن چشام بهز نمیشه شوهری هم مشغول بازی با گوشی هست:)

خوب دیگه منم برم :)))))

تولد عشقم جان

سیلام

دیروز تولد شوبل جوووون بود الهی فداش بشم 29ساله شد پسرکم:))))))

پری روز رفتیم براش یه شلوار جین خوشگل خریدم:)

بعدشم رفتیم کیک خریدیم برگشتیم

دیروز صبح از خواب بیدارش کردم براش تولد تولد خوندم کلی بوووس وبغل 

دیگه قرار بود شام بریم بیرون بعدش بریم تولد بگیریم به سعید اینا هم گفتیم

عصر کلی به خودم رسیدم شیک کردم همسری هم شیک کرد رفتیم سعید اینا رو برداشتیم رفتیم شام نوش جان کردیم که همه مهمون من بودن

بعدشامم رفتیم کافه اونجا تولد گرفتیم عشقم شمع 29سالگی رو فوت کرد

کیک  خوردیم چایی خوردیم یه قلیون مشتب هم کشیدیم برگشتیم اینم از تولد عشقم جان:)

الانم اومدم خونه مامانم اینا ماماتی رفته استخر منم تی وی میبنم و با گوشی سرگرمم

خدایا شکرت بخاطر همه چی:)

تولدت مبارک نفسی من ایشالله یه عمر کنارهم خوش باشیم و خوشبخت 

خیلی دوووووست دارم نفس زندگیم:))))))))

تعطیلات من و شوشو شروع شد

خوب خوب چی بگم

نمیدونم چرا بعد اون قطعی وبلاگ دیگه حوصلم نمیکشه بیام بنویسم

تا دیروز که عشقم مرغ میفروخت منو میذاشت خونه مامانم ساعت۱۲اینا می اومد دنبالم

الان دیگه تموم شده خداروشکر تا۲۰روز شوبلی پیشمه

الان من در هوا سیر میکنم خخخخخ

نهاراومدیم خونه مادرشوهری گوسفند سر بریده بودن نهارم کباب نوش کردیم

قراره بعدازظهر با شوبلی بریم بیرون این یه ماه اینقدر تو خونه نشستیم پوکیدیم

حالا کلی هم چیزمیز نیاز دارم باید بخریم

دیروزم عروسی دوستم بود حبیبه ایشالله خوشبخت بشن

اینقدر اونجا خندیدیم جمع مون جمع بود کلی خوش گذروندیم:)))))