خوب خوب چی بگم

نمیدونم چرا بعد اون قطعی وبلاگ دیگه حوصلم نمیکشه بیام بنویسم

تا دیروز که عشقم مرغ میفروخت منو میذاشت خونه مامانم ساعت۱۲اینا می اومد دنبالم

الان دیگه تموم شده خداروشکر تا۲۰روز شوبلی پیشمه

الان من در هوا سیر میکنم خخخخخ

نهاراومدیم خونه مادرشوهری گوسفند سر بریده بودن نهارم کباب نوش کردیم

قراره بعدازظهر با شوبلی بریم بیرون این یه ماه اینقدر تو خونه نشستیم پوکیدیم

حالا کلی هم چیزمیز نیاز دارم باید بخریم

دیروزم عروسی دوستم بود حبیبه ایشالله خوشبخت بشن

اینقدر اونجا خندیدیم جمع مون جمع بود کلی خوش گذروندیم:)))))